Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری میزان»
2024-04-29@12:42:12 GMT

متن کامل دعای جوشن صغیر +صوت و ترجمه

تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۳۰۳۳۷۸

متن کامل دعای جوشن صغیر +صوت و ترجمه

دعا جوشن صغیر نقل شده از امام موسی کاظم(ع) است و امام برای دفع خطرات دشمن آن را قرائت می‌کردند.

خبرگزاری میزان - این دعا شامل ۱۹ بند است و محتوای آن درباره سختی‌هایی است که مومن در زندگی تحمل می‌کند، بعضی بزرگان خواندن این دعا را توصیه کردند و گفته اند که خواندن این دعا باعث می‌شود تا یاد نعمت‌های الهی بافتیم و خدارو بیشتر شکر کنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آیت آلله مصباح یزدی درباره این دعا گفته اند که خوب است هر چند مدت یکبار این دعا را بخوانید، زیرا در سختی‌ها و نعمت‌های الهی ذکر شده و ما با خواندن آن نعمت‌های الهی را یاداور می‌شودیم.

دانلود صوت جوشن صغیر

دانلود صوت دعا جوشن صغیر

متن کامل دعا چوشن صغیر

بِسم اللهِ الرَحمنِ الرَحیم

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگی است

اِلهی کمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضی عَلَی سَیفَ عَداوَتِهِ وَشَحَذَ لی ظُبَةَ مِدْیتِهِ وَاَرْهَفَ لی شَباحَدِّهِ وَدافَ لی قَواتِلَ سمُوُمِهِ وَسَدَّدَ اِلَی صَوائِبَ سِهامِهِ وَلَمْ تَنَمْ عَنّی عَینُ حِراسَتِهِ وَاَضْمَرَ اَنْ یسُومَنِی الْمَکروْهَ وَیجَرِّعَنی ذُعافَ مَرارَتِهِ نَظَرْتَ اِلی ضَعْفی عَنِ احتِمالِ الْفَوادِحِ،

خدایا چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنی اش را به روی من کشید، و لبه تیغش را بر من تیز کرد، و باریک نمود دم برنده اسلحه اش را و زهرهای کشنده اش را برای من درهم آمیخت و تیرهای بی خطایش را به سوی من نشانه گرفت و چشم نگهبانش از من به خواب نرفت و نهانی بر آن است تا مرا در معرض امور ناخوشایند قرار دهد، و به من بچشاند زهر جگر سوزش را، خدایا به ناتوانی من نگریستی که تاب حوادث بزرگ را ندارم،

وَعَجْزی عَنِ الاْنْتِصارِ مِمَّنْ قَصَدَنی بِمُحارَبَتِهِ وَوَحْدَتی فی کثیرٍ مِمَّنْ ناوانی واَرْصَدَ لی فیما لَمْ اُعْمِلْ فِکری فی الإِ رْصادِ لَهُمْ بِمِثْلِهِ فَاَیدْتَنی بِقُوَّتِک وَشَدَدْتَ اَزْری بِنُصْرَتِک وفَلَلْتَ لی حَدَّهُ وَخَذَلْتَهُ بَعْدَ جَمْعِ عَدیدِهِ وَحَشْدِهِ واَعْلَیتَ کعْبی عَلَیهِ،

و در درماندگی ام را از انتقام گرفتن از ان با ستیزه جویی اش قصد من کرده دیدی، و تنهایی ام را در برابر بسیاری از آنان که آزار مرا اراده نموده اند، و در کمین من نشستند مشاهده کردی و در آنچه که اندیشه ام را علیه آنان برای مقابله به مثل بکار نگرفتم، پس مرا به نیرویت تأیید کردی و پشتم را با یاریت محکم نمودی، و تیغ او را به نفع من کند کردی، و او را پس از جمع آوری نفرات و تجهیزاتش خوار نمودی، و مقام و جایگاه مرا بر او برتری دادی،

وَ وَجَّهْتَ ما سَدَّدَ اِلَی مِنْ مَکائِدِهِ اِلَیهِ وَرَدَدْتَهُ عَلَیهِ وَلَمْ یشْفِ غَلیلَهُ وَلَمْ تَبْرُدْ حَزازاتُ غَیظِهِ وَقَدْ عَضَّ عَلَی اَنامِلَهُ وَاَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ اَخْفَقَتْ سَرایاهُ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ اِلهی وَکمْ مِنْ باغٍ بَغانی بِمَکایدِهِ وَنَصَبَ لی اَشْراک مَصایدِهِ وَوَکلَ بی تَفَقُّدَ رِعایتِهِ،

و آنچه را از نیرنگ هایش به جانب من هدف گرفته بود به سوی خودش بازگردانی و علیه او به کار بستی، ولی عطش کینه اش فرو ننشست، و سوزش دل برامده از خشمش سرد نشد درحالی که از غیضش بر من انگشت به دندان گزید و پشت کرده پا به فرار نهاد و سپاه و نفراتش تارومار شد، پس تو را سپاس ای پروردگار از توانایی ات که شکست نپذیرد، و بردباری ات که شتاب نپذیرد، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا در برابر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار ده، خدایا چه بسیار متجاوزی که با نیرنگ هایش به من ستم کرد، و دام های شکارگیرش را در راهم نهاد، و توجه جستجوگرانه اش را بر من گماشت،

و اَضبَاءَ اِلَی اِضْباَّءَ السَّبُعِ لِطَریدَتِهِ انْتِظاراً لاِنْتِهازِ فُرْصَتِهِ وَهُوَ یظْهِرُ بَشاشَةَ الْمَلَقِ وَیبْسُطُ لی وَجْهاً غَیرَ طَلِقٍ فَلَمّا رَاَیتَ دَغَلَ سَریرَتِهِ وَقُبْحَ مَا انْطَوی عَلَیهِ لِشَریکهِ فی مِلَّتِهِ واَصْبَحَ مُجْلِباً لی فی بَغْیهِ اَرْکسْتَهُ لاُِمِّ رَاْسِهِ واَتَیتَ بُنْیانَهُ مِنْ اَساسِهِ فَصَرَعْتَهُ فی زُبْیتِهِ وَرَدَّیتَهُ فی مَهْوی حُفْرَتِهِ وَجَعَلْتَ خَدَّهُ طَبَقاً لِتُرابِ رِجْلِهِ

و در کمین من نشست همچون کمین گذاردن درنده ای برای شکار خویش برای به دست آوردن فرصت مناسب درحالیکه درحالی که خوشرویی چاپلوسانه نشان داده و به سختی گشاده رویی می نمود پس چون حیله گری نهادش، و زشتی پندار نهفته اش را آن هم بر زیان هم کیشش مشاهده نمودی درحالی که سپیده می کرد به امید آنکه در ستمش بر من هجوم آورد پس تو او را سرنگون ساختی و ریشه اش را از بیخ وبن برکندی، و او را در چاهی که برای من کنده بود و در ژرفای گودالش در انداختی، و گونه اش را همپای خاک پایش قرار دادی،

وَشَغَلْتَهُ فی بَدَنِهِ وَرِزْقِهِ وَرَمَیتَهُ بِحَجَرِهِ وَخَنَقْتَهُ بِوَتَرِهِ وَذَکیتَهُ بِمَشاقِصِهِ وَکبَبْتَهُ لِمَنْخَرِهِ وَرَدَدْتَ کیدَهُ فی نَحْرِهِ وَرَبَقْتَهُ بِنَدامَتِهِ وَفَسَاْتَهُ بِحَسْرَتِهِ فَاسْتَخْذَاءَ وَتَضاَّئَلَ بَعْدَ نَخْوَتِهِ وانْقَمَعَ بَعْدَ اْستِطالَتِهِ ذَلیلاً مَاْسُوراً فی رِبْقِ حِبالَتِهِ الَّتی کانَ یؤَمِّلُ اَنْ یرانی فیها یوْمَ سَطْوَتِهِ وَقَدْ کدْتُ یا رَبِّ لَوْ لا رَحْمَتُک اَنْ یحُلَّ بی ما حَلَّ بِساحَتِهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ،

و او را به تن و روزی اش سرگرم کردی، و او را با سنگ خودش زدی، و با زه کمان خودش خفه اش نمودی و با سر نیزه های خودش هلاک کردی و به رو به خاک مذلّت انداختی، و حیله اش را به گردنش برگرداندی و به بند پشیمانی گرفتارش کردی، و به سبب حسرتش به باد فنایش دادی، ازاین رو پس از کبر و نخوتش خوار و کوچک گشت، و به دنبال گردن فرازی اش خوار و کوبیده شد، و در بند دامی که روز گردن کشی اش آرزو داشت مرا در میان آن ببیند اسیر شد، و چه نزدیک بود پروردگارا اگر رحمتت نبود بر من فرود آید، آنچه که دامن زندگی او را فرا گرفت، پس تو را سپاس پروردگارا که توانای شکست ناپذیری،

وَذی اَناةٍ لایعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ ولاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ اِلهی وَکمْ مِنْ حاسِدٍ شَرِقَ بِحَسْرَتِهِ وَعَدُوٍّ شَجِی بِغَیظِهِ وَسَلَقَنی بِحَدِّ لِسانِهِ وَوَخَزَنی بِمُوقِ عَینِهِ وَجَعَلَنی غَرَضاً لِمرامیهِ وَقَلَّدَنی خِلالاً لَمْ تَزَلْ فِیهِ نادَیتُک یا رَبِّ مُسْتَجیراً بِک واثِقاً بِسُرْعَةِ اِجابَتِک مُتَوَکلاً عَلی ما لَمْ اَزَلْ اَتَعَرَّفُهُ مِنْ حُسْنِ دِفاعِک عالِماً اَنَّهُ لا یضْطَهَدُ مَنْ اَوی اِلی ظِلِّ کنَفِک،

و بردبار بدون شتابی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده، خدایا چه بسیار حسودی که از روی حسرت برافروخته گشت و دشمنی که بسبب خشمش به سختی اندوهناک شد، و مرا با نیش زبانش آزرده ساخت و مژگانش را چون نیزه ای به بدنم فرو برد، و مرا هدف تیرهای سرزنش نمود، و کاستی هایی را به گردنم انداخت که در خود اوست، پروردگارا پناه جویانه تو را خواندم، درحالی که اطمینان به سرعت اجابت تو داشتم، توکل کنان به آنچه همواره از خوبی دفاعت می دانستم، با آگاهی به اینکه هرکه رخت به سایه حمایتت کشد مورد آزار واقع نگردد،

وَلَنْ تَقْرَعَ الْحَوادِثُ مَنْ لَجَاَ اِلی مَعْقِلِ الاِْنْتِصارِ بِک فَحَصَّنْتَنی مِنْ باْسِهِ بِقُدْرَتِک فَلَک الْحْمدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ واجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ.

و کسیکه به قلعه مددجویی تو پناه آورد هرگز حوادث روزگار او را درهم نکوبد، پس به قدرتت مرا از آزار او حفظ کردی، پس تو را سپاس ای پروردگار که توانای شکست ناپذیری و بردباری که هرگز شتاب نکنی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده،

اِلهی وَکمْ مِنْ سَحایبِ مَکرُوهٍ جَلَّیتَها وسَماَّءِ نِعْمَةٍ مَطَرْتَها وَجَداوِلِ کرامَةٍ اَجْرَیتَها واَعْینِ اَحْداثٍ طَمَسْتَها وناشِیةِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا وَجُنَّةِ عافِیةٍ اَلْبَسْتَها وَغَوامِرِ کرُباتٍ کشَفْتَها واُمُورٍ جارِیةٍ قَدَّرْتَها لَمْ تُعْجِزْک اِذْ طَلَبْتَها وَلَمْ تَمْتَنِعْ مِنْک اِذْ اَرَدْتَهَا فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاْجَعْلنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ،

، خدایا چه بسیار ابرهای ناملایمات که از فضای زندگی ام زدودی، و آسمان نعمتی که بر من باراندی و نهرهای کرامتی که به سوی من روان ساختی، و چشمه های حوادثی که محو نمودی و نهال رحمتی که گستردی و زره عافیتی که بر من پوشاندی، و گرداب های گرفتاری که برطرف کردی، و امور جاری ه ای که مقدّر فرمودی، آنگاه که این امور را خواستی درمانده ات نکردند و هر زمان که آنها را اراده فرمودی از فرمانبرداری خودداری ننمودند، پس تو را سپاس ای پروردگار که توانای شکست ناپذیری و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا به نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده،

اِلهی وکمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ وَمِنْ کسْرِ اِمْلاقٍ جَبَرْتَ وَمِنْ مَسْکنَةٍ فادِحَةٍ حَوَّلْتَ وَمِنْ صَرْعَةٍ مُهْلِکةٍ نَعَشْتَ وَمِنْ مَشَقَّةٍ اَرَحْتَ لاتُسْئَلُ عَمّا تَفْعَلُ وَهُمْ یسْئَلُونَ وَلا ینْقُصُک ما اَنْفَقْتَ وَلَقَدْ سُئِلْتَ فَاَعْطَیتَ وَلَمْ تُسْئَلْ فاَبْتَدَاْتَ وَاسْتُمیحَ بابُ فَضْلِک فَما اَکدَیتَ اَبَیتَ اِلاّ اِنْعاماً وَاْمِتناناً واِلاّ تَطَوُّلاً یا رَبِّ وَاِحْساناً واَبَیتُ اِلّا اْنتِهاکاً لِحُرُماتِک وَاْجْتِراَّءً عَلی مَعاصِیک،

خدایا چه بسیار گمان نیکی که جامه عمل پوشاندی و شکست نداری را که جبران نمودی، و بی چیزی توان فرسایی که از من گرداندی و سقوط هلاکت باری که بلندم کردی، و دشواری که آسان نمودی تو بازخواست نشوی از آنچه انجام می دهی و دیگران بازخواست شوند، و از آنچه خرج می کنی چیزی کاسته نشود، هر آینه از تو درخواست شد حالی عطا کردی و درخواست نشد پس آغاز در عطا و او پیشگاه فضلت درخواست احسان شد و تو منع ننمودی و ابا نمودی مگر از نعمت بخشی و اصرار بر رساندن عطا و فزون بخشی و احسان ای پروردگار و من خودداری نمودم مگر از شکستن احترام محرّماتت، و جسارت بر گناهانت،

وَتَعَدِّیاً لِحُدُودِک وَغَفْلَةً عَنْ وَعیدِک وَطاعَةً لِعَدُوّی وَعَدُوِّک لَمْ یمْنَعْک یا اِلهی وناصِری اِخْلالی بِالشُّکرِ عَنْ اِتْمامِ اِحْسانِک وَلاَ حَجَزَنی ذلِک عَنْ اِرْتِکابِ مَساخِطِک.

و تجاوز از قوانینت، و غفلت از تهدیدت، و فرمانبری از دشمنم و دشمنت، ای معبودم و یاورم کوتاهی ام در سپاسگزاری ات تو را از تمام کردن احسانت بر من باز نداشت، و این چشم پوشی و بزرگواری مرا از انجام کارهای مورد خشمت مانع نشد.

اَللّهُمَّ وَهذا مَقامُ عَبْدٍ ذَلیلٍ اعْتَرَفَ لَک بِالتَّوْحیدِ وَاَقَرَّ عَلی نَفْسِهِ بِالتَّقْصیرِ فی اَداَّءِ حَقِّک وَشَهِدَ لَک بِسُبُوغِ نِعْمَتِک عَلَیهِ وَجَمیلِ عادَتِک عِنْدَهُ واِحْسانِک اِلَیهِ فَهَبْ لی یا إِلهی وَسَیدِی مِنْ فَضْلِک ما اُریدُهُ اِلی رَحْمَتِک واَتَّخِذُهُ سُلَّماً اَعْرُجُ فیهِ اِلی مَرْضاتِک وَ امَنُ بِهِ مِنْ سَخَطِک بِعِزَّتِک وَطَوْلِک

خدایا این است جایگاه بنده خواری که برای تو به یگانگی اقرار کرد، و برای خویش به کوتاهی در ادای حق تو، و گواهی داد برای تو به کمال نعمتت بر او و شیوه زیبا و دلنشینت نزد او احسانت بر او، پس به من ببخش ای خدای من و سرور من از فضلت آنچه را که در راه رسیدن به رحمتت می خواهم تا نردبانش قرار دهم که از آن به سوی خشنودیت، بالا روم، و با آن از خشمت امان یابم، به حق عزّت و عطای همیشگی ات،

وَبِحَقِّ نَبِیک مَحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ إِلهی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ أَمْسی وَاَصْبَحَ فی کرْبِ الْمَوْتِ وَحَشْرَجَةِ الصَّدْرِ

و به حق پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش)، پس تو را سپاس ای پروردگار که توانای شکست ناپذیری، و بردباری که شتاب نورزی، درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده.

خدایا چه بسیار بنده ای که شامگاهان و صبحگاهان نمود در سختی مرگ و به شدت و تنگی نفس زنان،

وَالنَّظَرِ اِلی ما تَقْشَعِرُّ مِنْهُ الجُلُودُ وَتَفْزَعُ لَهُ القُلُوبُ واَنَا فی عافِیةٍ مِنْ ذلِک کلِّهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لایعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی لِنَعماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ.

و با نگاه به آنچه که بدنها از دیدنش می لرزد، و دل ها از آن بی تاب می شود و من از همه اینها در عافیت و سلامتی هستم، پس تو را سپاس ای پروردگار که توانای شکست ناپذیری، و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده.

اِلهی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ سَقِیماً مَوْجِعاً فی اَنَّةٍ وَعَویلٍ یتَقَلَّبُ فی غَمِّهِ لا یجِدُ مَحیصاً وَلا یسیغُ طَعاماً وَلا شَراباً وَاَنَا فی صِحَّةٍ مِنَ الْبَدَنِ وَسَلامَةٍ مِنَ الْعَیشِ کلُّ ذلِک مِنْک فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لایغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ واجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّاکرینَ.

خدای من چه بسا بنده ای که به شامگاهان و صبحگاهان در آمد بیمار و دردمند، در ناله و فریاد، در اندوهش به خود می پیچد و راه گریزی نمی یافت و خوردنی و نوشیدنی گوارایی نمی خورد، و من در تندرستی و سلامت زندگی هستم، همه اینها از توست، پس تو را سپاس ای پروردگار توانای شکست ناپذیر، و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده.

اِلهی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ خآئِفاً مَرْعُوباً مُشْفِقاً وَجِلاً هارِباً طَریداً مُنْجَحِراً فی مَضیقٍ وَمَخْبَاَةٍ مِنَ الْمَخابی قَدْ ضاقَتْ عَلَیهِ الاْرْضُ بِرُحْبِها لایجِدُ حیلَةً وَلا مَنْجی وَلا مَاْوی وَاَنَا فی اَمْنٍ وَطُمَاْنینَةٍ وَعافِیةٍ مِنْ ذلِک کلِّهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لایعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاْجعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ.

خدایا چه بسیار بنده ای که به شامگاهان و صبحگاهان درآمد ترسان و هراسان، پریشان و اندیشناک، فراری و رانده شده، خرابه نشین در تنگنا و مخفیگاهی از مخفیگاهها که زمین با فراخیاش بر او تنگ شد چاره و راه نجات و پناهگاهی نمییابد، و من از همه اینها در امنیت و آرامش و سلامت کاملم، پس تو را سپاس ای پروردگار توانمند شکست ناپذیر، و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از شاکران

وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ اِلهی وَسَیدی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ مَغْلُولاً مُکبَّلاً فِی الْحَدیدِ بِاَیدِی الْعُداةِ لایرْحَمُونَهُ فَقیداً مِنْ اَهْلِهِ وَوَلَدِهِ مُنْقَطِعاً عَنْ اِخْوانِهِ وَبَلَدهِ یتَوَقَّعُ کلَّ ساعَةٍ بِاَی قِتْلَةٍ یقْتَلُ وَبِاَی مُثْلَةٍ یمَثَّلُ بِهِ وَاَنَا فی عافِیةٍ مِنْ ذلِک کلِّهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ،

و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده، خدای من و آقای من و چه بسیار بنده ای که به شامگاه و بامداد درامد بسته به زنجیر، پیچیده در آهن آن هم به دست دشمنانش که به او رحم نورزند، دور مانده از زن و فرزند، بریده از برادران و شهر خویش، هر لحظه انتظار دارد که چگونه کشته خواهد شد، و چگونه اعضایش بریده خواهد گشت، و من از همه اینها در سلامت کاملم، پس تو را سپاس ای پروردگار توانای شکست ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی،

صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ اِلهی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ یقاسِی الْحَرْبَ وَمُباشَرَةَ الْقِتالِ بِنَفْسِهِ قَدْ غَشِیتْهُ الاْعْداَّءُ مِنْ کلِّ جانِبٍ بِالسُّیوفِ وَالرِّماحِ وَآلَةِ الْحَرْبِ یتَقَعْقَعُ فِی الْحَدیدِ قَدْ بَلَغَ مَجْهُودَهُ لا یعْرِفُ حیلَةً وَلا یجِدُ مَهْرَباً قَدْ اُدْنِفَ بِالْجِراحاتِ اَوْ مُتَشَحِّطاً بِدَمِهِ تَحْتَ السَّنابِک وَالاْرْجُلِ یتَمَنّی شَرْبَةً مِنْ ماَّءٍ اَوْ

بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا از شاکران، و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده، خدای من و چه بسیار بنده ای که به شامگاه صبحگاه درآمد، درحالی که سختی جنگ و پیکار را با جانش تحمّل می کند، و دشمنان از هر جانب او را با شمشیرها و نیزه ها و ابزار جنگ در محاصره آورده اند، در میان آهن تلاش می کند، نهایت کوشش را بکار گرفته، راه چاره ای نمی یابد، و گریزگاهی نمی یابند، از سختی جراحات بیمار شده، یا در خون خویش زیر سمها و لگدها غلطان گشته، جرعه آبی را آرزو می کند، یا

نَظْرَةً اِلی اَهْلِهِ وَوَلَدِهِ لا یقْدِرُ عَلَیها وَاَنَا فی عافِیةٍ مِنْ ذلِک کلِّهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاْجَعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّاکرینَ اِلهی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ فی ظُلُماتِ الْبِحارِ وَعَواصِفِ الرِّیاحِ وَالاْهْوالِ وَالاْ مْواجِ یتَوقَّعُ الغَرَقَ وَالْهَلاک لا یقْدِرُ عَلی حیلَةٍ اَوْ مُبْتَلی بِصاعِقَةٍ اَوْ هَدْمٍ اَوْ حَرْقٍ اَوْ شَرْقٍ اَوْ خَسْفٍ اَوْ مَسْخٍ اَوْ قَذْفٍ وَاَنَا فی عافِیةٍ مِنْ ذلِک کلِّهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یجْعَلُ،

یک نگاه به اهل و فرزندش را تمّنا می نماید، امّا توانی بر آن را ندارد، و من از همه اینها در سلامت کاملم، تو را پس سپاس ای پروردگار توانای شکست ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده.

خدای من و چه بسیار بنده ای که به شامگاه و صبحگاه درآید، در تاریکی های دریاها و تندبادها و در دل هراس ها و امواج در حالی انتظار غرق شدن و هلاکت را می کشد و توان چاره اندیشی ندارد، یا گرفتار صاعقه یا آوار یا آتش سوزی یا گلوگیر شدن لقمه یا فرو رفتن در زمین یا مسخ شدن یا اتّهام به امر نامشروع است و من از همه اینها در سلامت کاملم، پس تو را سپاس ای پروردگار توانای شکست ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی،

صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّاکرینَ. اِلهی وکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی واَصْبَحَ مُسافِراً شاخِصاً عَنْ اَهْلِهِ وَوَلَدِهِ مُتَحَیراً فِی الْمَفاوِزِ تائِهاً مَعَ الْوُحُوشِ وَالْبَهاَّئِمِ وَالْهَواَّمِّ وَحِیداً فَریداً لا یعْرِفُ حیلَةً وَلا یهْتَدی سَبیلاً اَوْ مُتَاَذِّیاً بِبَرْدٍ اَوْ حَرٍّ اَوْ جُوعٍ اَوْ عُرْی اَوْ غَیرِهِ مِنَ الشَّداَّئِدِ مِمَّا اَنَا مِنْهُ خِلْوٌ فی عافِیةٍ مِنْ ذلِک کلِّهِ فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ، وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ،

بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار ده.

خدای من چه بسیار بنده ای که به شامگاه و بامداد در حال مسافرت و دوری از همسر و و فرزند، سرگردان در بیشه های خشک، سرگشته در میان حیوانات وحشی و چهارپایان و حشرات آن هم بی یاور و تنها، چاره ای نمی یابد، و به راهی رهنمون نمی گردد، یا در آزار است از سرمایی سرد یا گرمایی سوزان، یا دچار گرسنگی یا برهنگی یا غیر اینها از سختی ها و گرفتاری هایی که من از آنها در امانم و در سلامتی کامل از همه اینها بسر می برم، پس تو را سپاس ای پروردگار توانای شکست ناپذیر، و بردباری که شتاب نورزی،

صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ واجْعَلْنی لِنَعْمآئِک مِنَ الشّاکرینَ ولاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ. اِلهی وَسَیدی وکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ فَقیراً عاَّئِلاً عارِیاً مُمْلِقاً مُخْفِقاً مَهْجُوراً جائِعاً ظَمْئانَ ینْتَظِرُ مَنْ یعُودُ عَلَیهِ بِفَضْلٍ اَوْ عَبْدٍ وَجیهٍ عِنْدَک هُوَ اَوْجَهُ مِنّی عِنْدَک وَاَشدُّ عِبادَةً لَک،

بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده.

خدای من و آقای من و چه بسیار بنده ای که به شامگاه و صبحگاه درآمد درحالی که تهیدست، بی چیز، عریان، نیازمند، پریشان، دچار هجران، گرسنه، تشنه است و انتظار میبرد که چه کسی به او احسان می کند، یا چه بسا بنده آبرومندی که نزد تو از من آبرومندتر و عبادتش برای تو بیشتر است،

مَغْلُولاً مَقْهُوراً قَدْ حُمِّلَ ثِقْلاً مِنْ تَعَبِ الْعَناَّءِ وَشِدَّةِ الْعُبُودِیةِ وَکلْفَةِ الرِّقِّ وَثِقْلِ الضَّریبَةِ اَوْ مُبْتَلاً بِبَلا ءٍ شَدیدٍ لا قِبَلَ لَهُ اِلاّ بِمَنَّک عَلَیهِ واَنَا الْمَخْدُومُ الْمُنَعَّمُ الْمُعافَی الْمَکرَّمُ فی عافِیةٍ مِمّا هُوَ فیهِ فَلَک الْحَمْدُ عَلی ذلِک کلِّهِ مِنْ مُقْتَدرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاْجَعْلنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ.

و در عین حال دچار غل و زنجیر و اسیر دست ستمگر است، بار سنگینی از خستگی و رنج و سختی بیگاری و دشواری بردگی و پرداخت وجه سنگین به اربابش بر او تحمیل شده است، یا شخصی که به بلای سختی گرفتار آمده و توان ایستادگی در برابر آن را جز به فضل تو ندارد، اما من مورد احترام دیگران، و در نعمت و تندرستی ام، و گرامی ام داشته اند، از آنچه آن درمانده به آن گرفتار است در سلامت کاملم، پس تو را سپاس بر تمام این الطافی که به من بخشیدی ای توانای شکست ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از شاکران، و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده.

اِلهی وَسَیدی وَ کمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ عَلیلاً مَریضاً سَقیماً مُدْنِفاً عَلی فُرُشِ العِلَّةِ وَفی لِباسِها یتَقَلَّبُ یمیناً وشِمالاً لا یعْرِفُ شَیئاً مِنْ لَذَّةِ الطَّعامِ وَلا مِنْ لَذَّةِ الشَّرابِ ینْظُرُ اِلی نَفْسِهِ حَسْرَةً لایسْتَطیعُ لَه اضَرّاً وَلا نَفْعاً وَاَنَا خِلْوٌ مِنْ ذلِک کلِّهِ بِجُودِک وَکرَمِک فَلا اِلهَ إ لاّ اَنْتَ سُبْحانَک مِنْ مُقْتَدرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاْجعَلْنی لَک مِنَ الْعابِدینَ وَلِنعَماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ وَارْحَمْنی بِرحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

خدای من و آقای من و چه بسیار بنده ای که به شامگاه و صبحگاه درآمد درحالی که علیل، دردمند، بیمار است و در بستر بیماری و لباس ناخوشی افتاده، و از درد به راست و چپ می غلطد و چیزی از لذّت خوراکی و آشامیدنی را درک نمی کند، با حسرت به خود می نگرد ولی بر دفع زیان و جلب نفعی توان ندارد، و من در سایه جود و کرمت از همه اینها در آرامش هستم، پس معبودی جز تو نیست، که توانای شکست ناپذیر بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا از عبادت کنندگان قرار بده، و بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده، و به من مهر ورز به حق رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.

مَوْلای وَسَیدی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ وَقَدْ دَنا یوْمَهُ مِنْ حَتْفِهِ واَحْدَقَ بِهِ مَلَک الْمَوْتِ فی اَعْوانِهِ یعالِجُ سَکراتِ الْمَوْتِ وَحِیاضَهُ تَدُورُ عَیناهُ یمیناً وَشِمالاً ینْظُرُ اِلی اَحِبّاَّئِهِ وَاَوِدّاَّئِهِ واَخِلاَّّئِهِ قَدْ مُنِعَ مِنَ الکلا مِ وَحُجِبَ عَنِ الخِطابِ ینْظُرُ اِلی نَفْسِهِ حَسْرَةً لایسْتَطیعُ لَها ضَرّاً وَلا نَفْعاً وَاَنَا خِلْوٌ مِنْ ذلِک کلِّهِ بِجُودِک وَکرمِک فَلا اِلهَ إ لاّ اَنْتَ سُبْحانَک مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ واجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ وَارْحَمْنی بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

مولایم و سرورم، و چه بسا بنده ای که به شامگاه و صبحگاه درآمد درحالیکه به مرگ نزدیک شده، و فرشته مرگ در میان یارانش او را محاصره کرده است، در جستجوی درمانی برای سختی های جان دادن و گردابهای آن است، چشمانش به راست و چپ می چرخد، به محبوبان و دوستان و یاران صمیمی اش می نگرد، از گفتار بازداشته، و از خطاب محروم گشته و از روی حسرت بر خود می نگرد، بر دفع زیان و جلب سودی توان ندارد، و من از همه اینها به جود و کرمت در آرامش هستم، پس معبودی جز تو نیست، پاکی تو که توانای شکست ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده، و به حق مهرت بر من مهر ورز ای مهربان ترین مهربانان.

مَوْلای وَسَیدی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ فی مَضائِقِ الحُبُوسِ وَالسُّجُونِ وَکرَبِها وَذُلِّها وَحَدیدِها یتَداوَلُهُ اَعْوانُها وَزَبانِیتُها فَلا یدْری اَی حالٍ یفْعَلُ بِهِ وَاَی مُثْلَةٍ یمَثَّلُ بِهِ فَهُوَ فی ضُرٍّ مِنَ الْعَیشِ وَضَنْک مِنَ الْحَیوةِ ینْظُرُ اِلی نَفْسِهِ حَسْرَةً لایسْتَطیعُ لَها ضَرّاً وَلا نَفْعاً وَاَنَا خِلْوٌ مِنْ ذلِک کلِّهِ بِجُودِک وَکرَمِک فَلا اِلهَ إ لاّ اَنْتَ سُبْحانَک مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی لَک مِنَ الْعابِدینَ ولِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ وَارْحَمْنی بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

خدای من و آقای من، چه بسیار بنده ای که به شامگاه و صبحگاه درآمد درحالیکه در تنگناهای زندان ها و محبس ها و با ناراحتی و خواری و در غل و زنجیر به سر می برد، و زندانبان ها و دژخیمان او را دست به دست می گردانند.

پس نمی داند با او چگونه رفتار خواهد شد، و چگونه اعضایش بریده خواهد گشت، پس او در زندگانی در بدحالی سخت است، و در نهایت تنگی و سختی است، با حسرت به خود می نگرد، بر دفع زیان و جلب سودی توان ندارد، و من به جود و کرمت از همه اینها در امان هستم، پس معبودی جز تو نیست، پاکی تو که توانای شکست ناپذیر، و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا از عبادت کنندگان خویش، و بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده و به حق مهرت بر من مهر آر ای مهربان ترین مهربانان،

سَیدِی وَمَوْلای وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسی وَاَصْبَحَ قَدِ اسْتَمَرَّ عَلَیهِ القَضاَّءُ وَاَحْدَقَ بِهِ الْبَلاَّءُ وَفارَقَ اَوِدّ اَّئَهُ وَاَحِبّ اَّئَهُ وَاَخِلاّئَهُ وَاَمْسی اَسیراً حَقیراً ذَلیلاً فی اَیدِی الْکفّارِ وَالاْعْداَّءِ یتَداوَلُونَهُ یمیناً وَشِمالاً قَدْ حُصِرَ فِی الْمَطامیرِ وَثُقِّلَ بِالْحَدیدِ لا یری شَیئاً مِنْ ضِیاَّءِ الدُّنْیا وَلا مِنْ رَوْحِها ینْظُرُ اِلَی نَفْسِهِ حَسْرَةً لا یسْتَطیعُ لَها ضَرّاً وَلا نَفْعاً وَاَنَا خِلْوٌ مِنْ ذلِک کلِّهِ بِجُودِک وَکرَمِک فَلا اِلهَ إ لاّ اَنْتَ سُبْحانَک مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یغْلَبُ وَذی اَناةٍ لا یعْجَلُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی لَک مِنَ الْعابِدینَ وَلِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ، وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ وَارْحَمْنی بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

آقای من و مولای من، چه بسیار بنده ای که به شامگاه و صبحگاه درآمد درحالیکه سرنوشتش با سختی گره خورده، و گرفتاری او را محاصره کرده، و از دوستان و محبوبان و یاران صمیمی جدا افتاده است، شام کرد در حال اسارت، حقارت، خواری در دست کافران و دشمنان، او را دست به دست به راست و چپ می گردانند، در سیاه چال ها زندانی شده و با غل و زنجیر سنگین گشته، از روشنی دنیا و نسیمش چیزی نمی بیند، با حسرت به خود می نگرد، بر دفع زیان و جلب سودی توان ندارد و من از همه اینها به جود و کرمت در آرامش هستم، پس معبودی جز تو نیست، پاکی تو که توانای شکست ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مار از عبادت کنندگان خویش، و بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده، به حق مهرت بر من مهر آر، ای مهربان ترین مهربانان،

وَعِزَّتِک یا کریمُ لاََطْلُبَنَّ مِمّا لَدَیک وَلاَلِحَّنَّ عَلَیک وَلَأَمُدَّنَّ یدی نَحْوَک مَعَ جُرْمِها اِلَیک یا رَبِّ فَبِمَنْ اَعُوذُ وَبِمَنْ اَلُوذُ لا اَحَدَ لی اِلاّاَنْتَ اَفَتَرُدُّنی وَاَنْتَ مُعَوَّلی وَعَلَیک مُتَّکلی اَسْئَلُک بِاسْمِک الَّذی وَضَعْتَهُ عَلَی السَّماءِ فَاْستَقَلَّتْ وَعَلَی الاْرْضِ فَاسْتَقَرَّتْ وَعَلَی الْجِبالِ فَرَسَتْ وَعَلَی اللَّیلِ فَاَظْلَمَ وَعَلَی النَّهارِ فَاسْتَنارَ اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمِّدٍ وَاَنْ تَقْضِی لی حَواَّئِجی کلَّها وَتَغْفِرَ لی ذُنُوبی کلَّها صَغیرَها وَکبیرَها وَتُوَسِّعَ عَلَی مِنَ الرِّزْقِ ما تُبَلِّغُنی بِهِ شَرَفَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

و به حق عزّتت ای کریم هر آینه از تو درخواست می کنم آنچه از عطایا را که نزد تواست و دراین باره بر تو اصرار می ورزم، و دستم را با جرمی که نسبت به تو دارد، به جانب آستانت دراز میکنم، پس به که پناه ببرم؟ و به که رو کنم؟ کسی را جز تو ندارم، آیا مرا از درگاهت میرانی درحالی که تنها تو تکیه گاه منی و توکلّم تنها بر تو است، از تو درخواست می کنم به نامت که چون بر آسمان نهادی پابرجا شد و چون بر زمین گذاردی آرام گرفت و چون بر کوهها گذاشتی استوار گشت و چون بر شب نهادی تاریک شد و چون بر روز قرار دادی روشنی گرفت، [خدای من] از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستی و همه نیازهای مرا برآورده سازی، و همه گناهان کوچک و بزرگم را بیامرزی، و روزی ام را گسترده سازی، روزی ای که مرا با آن به شرف دنیا و آخرت برسانی، ای مهربان ترین مهربانان،

مَوْلای بِک اسْتَعَنْتُ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ واَعِنّی وَبِک اسْتَجَرْتُ فَاَجِرْنی واَغْنِنی بِطاعَتِک عَنْ طاعَةِ عِبادِک وَبِمَسْئَلَتِک عَنْ مَسْئَلَةِ خَلْقِک وَانْقُلْنی مِنْ ذُلِّ الْفَقْرِ اِلی عِزِّ الْغِنی وَمِنْ ذُلِّ الْمَعاصی اِلی عِزِّ الطّاعَةِ فَقَدْ فَضَّلْتَنی عَلی کثیرٍ مِنْ خَلْقِک جُوداً مِنْک وَکرَماً لا بِاسْتِحْقاقٍ مِنّی اِلهی فَلَک الْحَمْدُ عَلی ذلِک کلِّهِ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنی لِنَعْماَّئِک مِنَ الشّاکرینَ وَلاِلاَّئِک مِنَ الذّ اکرینَ

آقای من از تو یاری خواهم، پس بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا یاری ده و به تو پناه جستم پس پناهم ده و مرا با طاعت خود از طاعت بندگانت بی نیاز کن، و به خواهش خویش از خواهش خلق مستغنی ام گردان و از خواری تنگدستی به عزّت توانگری، و از ذلت گناه به عزّت طاعت دگرگون ساز، همانا تو مرا بر بسیاری از مردمان برتری دادی، نه از روی شایستگی من، بلکه از روی جود و کرمت، خدای من تو را سپاس بر همه این عطاها، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا قرار بده بر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران.

سپس به سجده برو و بگو:

سَجَدَ وَجْهِی الذَّلیلُ لِوَجْهِک الْعَزیزِ الْجَلیلِ سَجَدَ وَجْهِی البالی اْلفانی لِوَجْهِک الدّاَّئِم الْباقی سَجَدَ وَجْهِی الْفَقیرُ لِوَجْهِک الْغَنِی الْکبیرِ سَجَدَ وَجْهی وَسَمْعی وَبَصَری وَلَحْمی وَدَمی وَجِلْدی وَعَظْمی وَما اَقَلَّتِ الاْرْضُ مِنّی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ عُدْ عَلی جَهْلی بِحِلْمِک وَعَلی فَقْری بِغِناک وَعَلی ذُلّی بِعِزِّک وَسُلْطانِک وَعَلی ضَعْفی بِقُوَّتِک وَعَلی خَوْفی بِاَمْنِک وَعَلی ذُنُوبی وَخطایای بِعَفْوِک وَرَحْمَتِک یا رَحْمنُ یا رَحیمُ

سجده کرد روی خوارم برای ذات عزیز بزرگت، سجده کرد روی فرسوده فانی ام و برای ذات همیشگی ماندگارت، سجده کرد روی پیوسته به تهیدستی ام برای ذات بی نیاز بزرگت، سجده کرد رویم و گوشم و چشم و گوشتم و خونم و پوستم و استخوانم، و همه آنچه زمنی از بار وجود من برداشته در برابر پروردگار جهانیان.

خدایا بر نادانی من به بردباری ات، و بر تهیدستی من به توانگری ات، و بر خواری من به عزّتت و سلطنتت، بر ناتوانی من به توانایی ات، و بر ترس من به ایمنی ات، و بر گناهان و خطاهای من به گذشتت و رحمتت بنگر ای بخشنده مهربان.

اَللّهُمَّ اِنّی أَدْرَاُ بِک فی نَحْرِ فُلانِ بْنِ فُلان واَعُوُذ بِک مِنْ شَرِّهِ فَاکفِنیهِ بِما کفَیتَ بِهِ اَنْبِیاَّئَک وَاَوْلِیاَّئَک مِنْ خَلْقِک وَصالِحی عِبادِک مِنْ فَراعِنَةِ خَلْقِک وَطُغاةِ عُداتِک وَشَرِّ جَمیعِ خَلْقِک بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اِنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَحَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ.

خدایا! من به مدد تو سینه سخت دشمنم فلان پسر فلان را دفع می کنم و از شرّ او به تو پناه میآورم، پس مرا از گزند او کفایت کن بدانسان که کفایت کردی پیامبران و اولیا و بندگان، شایسته ات را از گزند فرعون ها، و دشمنان سرکشت، و از شرّ همه خلقت به مهرت ای مهربان ترین مهربانان، همانا تو بر هر چیز توانایی، و خدا ما را بس است و چه نیکو وکیلی است.

انتهای پیام/

برچسب ها: دعا دعا جوشن صغیر

منبع: خبرگزاری میزان

کلیدواژه: دعا دعا جوشن صغیر من از همه اینها خدای من و آقای من ج ع ل نی ل ن ع ما ا م سی و ا ص ب ح ف ل ک ال ح م د س ب حان ک م ن م ک ف لا ا له خود می نگرد توان ندارد جوشن صغیر ع لی م ح م آقای من ع ل ی ال ا ن ا فی لی ن ف س ه ک و ع لی ک و کر م سختی ها قرار ده م و لای من مهر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۳۰۳۳۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کمی مهربان باشیم (بررسی زندگی و آثار دکتر هروی)

به نام خداوند جان و خرد

کمی مهربان باشیم:

کمی مهربان باشیم؛ تا مصداق این بیت شعر گردیم:

نام نیک رفتگان ضایع مکن                           تا بماند نام نیکت پایدار

سعدی(درود خدا بر اوباد)

به گزارش جام جم آنلاین از گرگان استاد ایرانفر در ادامه گفتند ما نتوانستیم زحمات او را پاس بداریم و شان و جایگاه علمی و فرهنگی او را حفظ کنیم و خواستار توجه مسئولان فرهنگی استان شدند و در پایان صحبتش بنا گردید ایشان به یاری چند نیک اندیش دیگر عضو انجمن حافظ خوانی با روی هم گذاشتن مقداری پول، سنگ مزاری شایسته ای برای قبر دکتر  حسینعلی هروی تهیه و بر مزارش نصب نمایند.

این سخنان که نگارنده را وادار نمود که به قبرستان امامزاده عبدالله رفته و قبر دکتر  حسینعلی هروی را زیارت نماید و به بررسی زندگی و آثار او بپردازد، آنچه در زیر گزارش می شود، مروري بر زندگي و آثار دكتر«حسين علي هروي» این اندیشمند راستین گرگانی است. نگارنده امیدوار است که توانسته باشد به شایستگی ایشان را به دوستدارانش و علاقمندان ادب و فرهنگ ایران و به ویژه حضرت حاغظ بشناساند، و پیشنهاداتی که ارائه نموده توسط مسئولان امر جامه ی عمل پوشانده شود، تا شاید بتوانیم خدمتی کوچک به مردی بزرگ کرده باشیم.

سرمایه های راستین یک ملت، نه ذخائر فسیلی و زیرزمینی، نه کانی های ارزشمند، نه فلزات گرانبها، و نه اندوخته های پولی آنان است؛ بلکه سرمایه های راستین یک ملت، مردان و زنانی است که بی چشمداشت، عمر گرامی خود را در را پیشرفت دانش، فرهنگ و ادب گذراندند، تا دستاورد تلاش و کوشش صادقانه ی آنان چراغی باشد فروزان در راه تکامل تاریخ و تمدن کشور و تعالی همنوعانشان.

آنان در تنهایی، گمنامی و گاه تهیدستی و بی انتظار پاداش تلاش نمودند، و در زنده بودن خود و یا پس از مرگشان برای مجاهدت بی دریغ خود، توجه و تحسینی را از ما خواستار نبودند و نشدند. اما این ما هستیم که از یک سوی وظیفه ی انسانی داریم که تلاش و دستاوردشان که برای ما، فرّ و شکوه، پیشرفت و والایی و غرور ملی به دنبال داشته، ارج نهیم و ایشان را از گمنامی و تنهایی و سکوت رنج دهنده شان برهانیم و بخواهیم که غبار فراموشی و بی مهری خودمان ر ا از نام  یادشان پاک کنیم، تا نامشان برای همیشه بلند مرتبه و یادشان پرآوازه و دستاورد یک عمر مجاهده ی آنها کاراتر گردد.

سرزمین گرگانزمین با پيشينه فرهنگي و تاريخي درخشان خود و لطف خدادادی تاكنون توانسته است اندیشمندان و دانشمندان بسیاری را بپروراند. بزرگانی که در روزگاران گذشته و نیز دوره معاصر به مانند ستارگان پر فروغي در گلستان فلسفه، علم و ادب، فرهنگ وتاریخ درخشیده اند، در اين زمينه مي‌توان به شخصيتهايي همچون «سيدابوالقاسم ميرفندرسكي، خليل فلسفي، مختومقلي فراغي، مسيح‌الله ذبيحي، فخرالدين اسعد گرگاني، ميرداماد و دیگران اشاره كرد.


یکی از این شخصیت های فرهیخته عرصه ی دانش و ادب حسينعلي هروي گرگانی- نویسنده، مترجم، حافظ پژوه و شارح بزرگ معاصر استاد دانشگاه است.

                                               

حسينعلي هروي در سال۱۲۹۷ه.خ پا به عرصه هستی نهاد. وی فرزند ميرزا احمد خان معروف به بابا كه در محله سرپير گرگان زندگي مي‌كرد،بود پدربزرگ وی حبیب الله خان سررشته دار، عضو محکمه حقوق استرآباد و جد اعلایش، حاج شیخ عبدالصمد خان مقصودلو موقرالملک، همگی از چهره های سرشناس گرگان بودند. تحصيلات ابتدايي و دوره اول متوسطه را درگرگان به پايان برد و به دليل داير نبودن كلاسهاي دوره دوم متوسطه، براي ادامه تحصيلات به دانشسراي مقدماتي تهران رفت. وي از دانشسراي مقدماتي با كسب رتبه اول به دانشسراي عالي وارد و درجه ليسانس یا کارشناسی را در رشته زبان هاي خارجي كسب كرد. هروي در سال ‪ ۱۳۲۴به عنوان دبير زبان فرانسه در آموزش و پرورش شهرستان گرگان مشغول به كار شد كه پس از چند سال دبيري، كارمندي بانك و رياست فرهنگ در برخي نقاط از جمله شهرستان گناباد و استان خراسان براي ادامه تحصيلات به فرانسه رفت. وي در دوره دكتراي مدرسه عالي "السنه شرقي" دانشگاه پاريس نام نويسي كرد و موفق به اخذ درجه دكترا در رشته فرهنگ و تمدن اسلامي شد. پايان نامه دكتر حسين علي هروي نيز ترجمه خسرونامه يا گل و هرمز عطار بود كه آن را به زبان فرانسه برگرداند.

 در مورد بخشي از زندگي دكتر هروي، محمد ايران‌فر در مقاله‌اي مي‌گويد: هروي در سالهاي ‪ ۱۳۲۹تا ‪ ۱۳۴۴رييس دفتر استاد بديع الزمان فروزانفر و سپس دبير دانشكده معقول و منقول (الهيات) بوده است. دكتر هروي همچنين در دهه پنجاه با سيدابوالقاسم انجوي شيرازي، نعمت الله قاضي (شكيب)، دكتر شاه حسيني و چند نفر ديگر در بخش ادبي راديو ايران همكاري داشت. وي در سال ‪ ۱۳۴۸از سوي هيات منتخب دانشگاه تهران كه شامل دكتر منوچهر ستوده، دكتر ابوالقاسم اجتهادي و دكتر حسين گوئيلي بودند به مقام استادياري دانشگاه مفتخر شد. همكاري با بخش ادبي راديو ايران ، ترجمه فصولي از كتاب آناكارنينا از لئون تولستوي و ترجمه خوش زيستن در زندگي زناشويي تاليف آندره موروا ، داستايفسكي به روايت هانري تروآيا ، جلديازدهم تاريخ بزرگ جهان و زندگي نامه پوشكين اثر هانري تروايا از ديگر فعاليتهاي حسين علي هروي بوده‌است.

ترجمه كتاب «فرهنگ البسه مسلمانان» تاليف رينجرت دزي از آثار برجسته دكتر هروي است. اين كتاب در نوع خود ماخذي نسبتا جامع بوده و در آن توضيح و شناخت انواع پوشش‌ها و جامه‌هاي مسلمانان از صدر اسلام تا قرن نوزدهم ميلادي (سيزدهم هجري قمري) بيان شده است. کتاب فرهنگ البسه مسلمانان، در رشته ترجمه ادبی، برنده جایزه سلطنتی 1345 گردید. در اين زمينه شادروان مجتبي مينوي در مقدمه اين كتاب نوشته است: زحمت بسياري كه اقاي هروي در ترجمه اين كتاب و مفهوم كردن آن براي خوانندگان كشيده‌اند قابل توصيف نيست. همچنين مقالات نوشته شده با عنوان بي‌سوادي در جهان، اسلام در جهان امروز، هنر اسلامي و مجموعه مقالاتي در مورد حافظ از ديگر آثار اين نويسنده و مترجم است. مهمترين و ماندگارترين اثر و بزرگترین عامل حسن شهرت دكتر هروي کتاب چهار جلدی «شرح غزلهای حافظ» است که پس از سالها تحقیق كه با مقدمه‌اي مبسوط به همت دكتر زهرا شادمان در سال هزار و سیصدو شصت و هفت منتشر شده است. کتاب ارزشمندی که هنوز جایگاه رفیعی در عرصه پژوهشهای حافظ شناسی دارد.بهاء‌الدين خرمشاهي حافظ پژوه نامدار معاصر دراين زمينه مي‌گويد: من خود شرح غزل‌هاي حافظ را ارج مي‌گزارم و آن را از بسياري از شروح سودمندتر مي دانم.

هروی با انتشار مقالات متعدد در نشریات معتبر به نقد کتب منتشره درخصوص دیوان خواجه حافظ می پرداخت امری که او را به چهره ای خاص در این زمینه مبدل کرده بود، مقالاتی که گهگاه رویه ای تند و طعنه آمیز به خود می گرفت و زمینه بروز مباحثات مختلف را فراهم می نمود، در بهار 1353 مقاله ای باعنوان «نقدی بر حافظ مسعود فرزاد» به طبع رسانید و سبب شد تا فرزاد نیز مقاله ای بی محابا در همان نشریه بنگارد. از دیگر مقالات انتقادی ایشان می توان به نقد دیوان حافظ، تصحیح ابوالقاسم انجوی شیرازی یا « سخنی از تصحیح جدید دیوان حافظ» در معرفی دیوان حافظ، تصحیح دکتر خانلری اشاره کرد. مباحثات وی اساتید دیگری چون دکتر اسلامی ندوشن، فتح الله مجتبایی و ایرج افشار را نیز مورد عنایت قرار داده است، روند این رویدادها موجب گردیده بود تا خود نیز به لحن مزاح در مقاله «چرا نه در کنار هم؟»( کیهان فرهنگی اسفند 1367) چنین بنگارد:« در کنگره حافظ شیراز مصاحبت استادى از دانشگاه اصفهان نصیبم شد.خوش سخن و لطیفه پرداز.روزى از من پرسید شرح حافظ شما چند جلد شده، گفتم چهار جلد.به همان لهجه ظریف اصفهانى گفت بگویید هشت جلد، چون با سابقه‏اى که من به مشاجرات قلمى شما در باب حافظ دارم باید منتظر نقد و نظرهاى بسیار باشید.»، سلسله مقالات وی در کتابی با عنوان «مقالات حافظ، دکتر حسینعلی هروی» توسط عنایت الله مجیدی به طبع رسیده است.

دكتر حسين علي هروي بر اثر ابتلا به بیماری ریوی در ششم اردیبهشت ماه سال ‪ ۱۳۷۲در تهران درگذشت و بنا به وصيت خود به دلیل تعلق خاطر در دیار سرسبز و تاریخی اش- گرگان- به خاک سپرده شد، تا با خدمات فرهنگي و ادبي بسيار كه به جامعه ايران ارايه داد نامش براي هميشه به يادگار بماند.

شرف الدین خراسانی، شعر«ظلم مرگ» را در رثای او سروده که برخی ابیات آن از این قرار است:« دردا که مرگ یاران ما را ز هم جدا کرد / بر رفتگان ستم کرد بر ماندگان جفا کرد / دردا مگر ندانست در بند مهر اوئیم / آن رفته ای که ما را زود اینچنین رها کرد / آن رفته ای که عمری با حافظ آشنا بود / خلقی به او ثنا گفت، حافظ به او دعا کرد / چون زنده بودن او درد گران او گشت / او درد زندگی را با مرگ خود دوا کرد.»

با توجه به شخصیت ادبی- فرهنگی ارزشمند دكتر حسين علي هروي و در راستای گرامیداشت چهره های علمی،دینی و سیاسی و نیز  الگو سازی آنان برای نسل امروز، چند پیشنهاد می شود امید می رود،که عملی شوند:

1-در تقویم استان، نام ابشان به عنوان یک چهره ماندگار(دینی،عرفانی و سیاسی) ثبت شود. و برنامه های پیش بینی شده را در همین روز انجام بدهند.

2-هرساله در روز در گذشتش،برنامه هایی برای گرامیداشت یاد و نامش برگزار شود.یکی از این برنامه ها می تواند با همکاری شهرستان سبزوار و باعنوان همایش شناخت اندیشه و خدمات دكتر حسين علي هروي برگزار شود.

3-قبر او را به نحو شایسته ایی بازسازی شود. و تصویری مناسب از ایشان بر قبر اوقراربدهند.( گمان می رود این کار ارزشمند توسط اعضای انجمن حافظ خوانی کانون جهاندیدگان گرگان در شرف انجام است) و اگر مقدور شد یادمانی نیز برای آرامگاه او ساخته شود.

5-نام دكتر حسين علي هروي را بر روی یکی از خیابان های شهرگرگان بگذارند.

6-تمهیداتی اندیشیده شود تا آثار فاخر این حافظ شناس بزرگ باز نشر شود و نیز در حد مقدوراتی مستندی از زندگی ایشان

ای که دستت می‌رسد کاری بکن                    پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

یارب الهامش به نیکویی بده                           وز بقای عمر برخوردار دار

سعدی(درود خدا بر اوباد)

علیرضا حصارنوی-باستان شناس و کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی

 

دیگر خبرها

  • بهره‌مندی ۲۳۷ روستای آذربایجان‌غربی از نعمت گاز‌طبیعی
  • ۱۱۰ فرصت اقتصادی خراسان جنوبی به ۲ زبان ترجمه شد
  • ترجمه «قلمروزدایی علم و دین» روانه بازار نشر شد
  • درود بر ایران از قلب غزه
  • بهره‌مندی ۳۰۰ خانوار روستای سرپله آبدانان از نعمت آب شرب سالم و پایدار
  • کمی مهربان باشیم (بررسی زندگی و آثار دکتر هروی)
  • خاندانی از تبار و نوادگان حذیفه‌بن‌یمان در طرشت
  • پیشتازی خاندان‌های نصف‌جهان؛ از تحریم تنباکو تا رهایی از وابستگی غرب در دوران مشروطه
  • آسمانی شدن پدر شهید در تالش
  • سلامتی و طولانی عمر در حکومت امام زمان(عج)